۰۱ آذر ۱۳۸۵

! گز

شهر گز- فرهنگسرای ادیب برومند

این گز رو با اون گز اشتباه نکنید، منظورم شهر گزه!!!شهرستان گز یه شهر کوچیکه در نزدیکی اصفهان. بیشتر مردمش چهره های سوخته و زحمت کشی دارن . در واقع یک روستای بزرگه. من اونجا توی یک فرهنگسرای بسیار زیبا، به بچه ها " ارف " درس می دم. بچه ها از اطراف هم میان. از دستگرد ، خرزوق و ... . اینکه مادر و پدرها بچه ها شون رو میارن کلاس ارف برام خیلی جالبه. اگر بخوام با کلاسهای اصفهانم مقایسه کنم، باید بگم واقعا کار با بچه های اینجا راحتتره. نه اینکه بچه ها باهوش تر باشن، نه، اتفاقا ممکنه بعضیهاشون خیلی عقب باشن ولی چیزی که موفقشون می کنه تلاش و پشتکاره والبته انگیزه. قدر کلاس رو می دونن و مادر پدرها خیلی بی ادعاترن. فرهنگسرا کلاسهای مختلفی برگزار کرده. از کافی نت گرفته تا کلاس گلدوزی و منبت کاری. تازه فرهنگسرا یک روزنامه هم منتشر می کنه. و علاوه بر همه ی اینها دو سه گروه کوچک موسیقی هم دارن. ویژگی بارز یکی از این گروههای موسیقی اینه که روی آهنگهای ساخته شده، اشعاری از درویش عباس گزی گذاشتن، به گویش گزی. این اصالت و هنر دوستی توی یک شهر کوچک-که بیشتر شبیه روستا ست- خیلی برام جالبه.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

می دونی چشمه،من خیلی مرددم که آدم درس دادن در مدرسه های بزرگ و مدرن ام،با بچه های باهوش و سرگردون،یا فضاهای کوچیک و پر از قدر شناسی؟جواب دادن به این سوال زیاد آسون نیست

چشمه گفت...

می دونی یاسی، به نظر من هردو تجربه رو آدم باید داشته باشه. درس دادن به بچه های باهوش هم لذت خودشو داره. وقتی بچه ها زود و راحت می فهمن، تو هم دستت بازتره و چیزهای سخت تر و جدیدتری رو می تونی باهاشون کارکنی. چیزهایی که بچه های معمولی و ناآشنا با موسیقی خیلی خیلی سختی می تونن یاد بگیرن.

mehdy گفت...

چشمه جان خیلی بتو تبریک میگم که حالا نظراتت را منتشر میکنی. در عین حال بتو حسودیم میشه که تو چنین امکانات خوبی داری! آخر بچه ترا به گز رفتن؟ بعنوان یک بچه اصفهونی همان جا میماندی و گز میخوردی؟ البته اینها همه شوخی بود برای ارتباط بر قرار کردن با تو! خیلی خوب میشه اگر در کنار کارهای کلاس هایت کمی هم در مورد مردم گز تحقیق کنی، مثلا درباره لهجه شان و آداب و رسومشان. حتی اگر شده که صحبت گزی را ضبط کنی که خیلی عالی میشه. برایت موفقیت آرزو میکنم. مهدی