۰۹ تیر ۱۳۸۶

تابستان و بی حالی و گرما

به قول یکی از دوستان نمی دانم چرا دست و دلم پی نوشتن نمی رود. با وجودی که موضوعات زیادی برای نوشتن دارم. ه
تصمیم گرفتم از نوشته های قبلی ام استفاده کنم. نوشته هایی که فراموش شده اند و گوشه ی کمد خاک می خورند. نوشته هایی که به انتظار خوانده شدن، سالهاست سکوت کرده اند. امیدوارم دست و دلم پی تایپ آنها برود!!!ا


Free Image Hosting at allyoucanupload.com

مهستی

من از مهستی شناخت چندانی ندارم . دیشب مراسم تشیع جنازه اش را در تلویزیون دیدم . برایم حس میهن پرستی نوستالژیکی که در این مراسم وجود داشت جالب بود. نمی توانم با کلمات بیان کنم که چرا جالب بود. باید دیده باشی تا بفهمی چه می گویم. تصمیم گرفتم راجع به این خواننده بیشتر بدانم. شما هم اگر کنجکاو بودید بخوانید.

مهستی با نام واقعی افتخار (خدیجه) دده بالا (زاده 25 آبان ۱۳۲۵ - درگذشت ۴ تیر ۱۳۸۶) خواننده ایرانی موسیقی سنتی و پاپ و خواهر خوانندهٔ ایرانی هایده است.
از او با عناوینی چون بانوی آواز گلها و دلها و بزرگ بانوی آواز ایران یاد می‌شود.
وی در نوجوانی استعدادش برای خوانندگی توسط پرویز یاحقی کشف شد. خواهر او نیز یکی از بزرگ‌ترین خوانندگان موسیقی پاپ ایران یعنی هایده است. هایده از مهستی بزرگتر بود، اما مهستی زودتر از خواهر خود پا در وادی هنر گذاشت. وی نام خود را از مهستی گنجوی شاعره ایرانی وام گرفته بود. در سال ۲۰۰۵ میلادی، آکادمی جهانی هنر، ادبیات و رسانه از وی برای ۳۵ سال فعالیت در زمینه موسیقی سنتی و پاپ ایرانی تقدیر به عمل آورد.
وی در روز دوشنبه چهارم تیرماه سال ۱۳۸۶ خورشیدی، در ساعات اولیه روز (۷:۵۲بامداد) و به علت بیماری سرطان روده بزرگ در کالیفرنیا چشم از جهان فرو بست. از وی ۳۵ آلبوم برجای مانده ‌است. شروع کار مهستی در سن 17 سالگی در سال 1342 برنامهٔ گلها برنامه شماره ۴۲۰ و با خواندن ترانه ‌ای به نام آن که دلم را برده خدایا ساختهٔ بیژن ترقی در سبک موسیقی کلاسیک ایرانی بوده ‌است . اما پس از طی زمان و همراه با گرایش عمومی برای موسیقی پاپ بخصوص در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران آهنگ ‌هایی نیز درین سبک اجرا نمود.
با گروه کثیری از ترانه ‌سازان ایرانی در سبک ‌های گوناگون، از علی تجویدی و اسدالله ملک گرفته تا انوشیروان روحانی، صادق نجوکی، محمد حیدری و منوچهر چشم ‌آذرو با ترانه سرایانی چونتورج تگهبان،هما میرافشار و ژاکلین همکاری داشت. بیشتر کارهای او در حدود ۶۰ اثر ازجهانبخش پازوکی است.
در اواخر و آلبوم آخر (از خدا خواسته) نیز شادمهر عقیلی عهده ‌دار موسیقی و تنظیم کارهایشان با ترانه هایی سروده مریم حیدرزاده بوده ‌است.
در ابتدا خانواده وی نسبت به آواز خوانی او اظهار بی میلی می ‌کردند چرا که در آن دوران خوانندگی برای یک زن مناسب تلقی نمی ‌گردید.
دوبار ازدواج کرده ولی هر دوی ازدواج ‌ها منجر به طلاق گردیده است. از ازدواج اول با کورس ناظمیان صاحب دختری به نام سحر است. ازدواج دوم ایشان هم با بهرام سنندجی صاحب کارخانهٔ کفش بوده‌ است. مهستی از تنها دختر خود دو نوه به نام‌های ناتاشا و ناتالی دارد.
مهستی تا حدود چهار سال بیماری خود را از اطلاع عامه مردم پنهان نگاه داشته بود. اما تحت شیمی درمانی خفیف قرار گرفته بود. پزشکان به او هشدار داده بودند که در صورت مداوا با دز بالاتر که مورد نیاز، شرایط وی می‌باشد، امکان ایجاد مشکل در صدای او وجود خواهد داشت. با این وجود در نوروز ۱۳۸۶ که قرار بود کنسرتی در دبی انجام دهد. به علت ظهور مجدد علایم بیماری، در بیمارستانی در آن شهر بستری شدند و فوراً به لس آنجلس بازگشت و در برنامه تلویزیونی در مصاحبه با نادره سالار پور،دختر برادر خود، به همراه با پزشک خانوادگی،حضور پیدا کردند و اعلام کردند که به بیماری سرطان مبتلاست و باید پرتو درمانی شوند. بدین منظور پس از انجام مداوا به همراه دخترش به شمال کالیفرنیا رفتند.
پیکر وی پس از انتقال از شمال کالیفرنیا، در ساعت ۱۲٫۳۰ روز جمعه ۸ تیر در گورستان وست وود مورچری در لس آنجلس و در کنار مزار خواهر خود هایده و مادرشان، به خاک سپرده شد و هزاران نفر و از جمله هنرمندان برجسته ایرانی مقیم خارج از کشور در مراسم خاکسپاری وی شرکت کردند.

۲۸ خرداد ۱۳۸۶

باور

روز شنبه با بچه ها کم توان کلاس داشتم. برعکس همیشه که روز شماری شنبه ها را می کردم، این بار به خاطر انبوه کارهای ناتمام و هوای جهنمی این روزها، اصلا حال و حوصله ی سرکلاس رفتن نداشتم. بالاخره به هر زور و ضربی بود خودم را راهی کردم!!!!ا ساعت اول خسته کننده پیش رفت. بچه ها آنقدر ها خوب تمرین نکرده بودند. ولی ساعت دوم از برکت وجود دو نفر از بچه ها که صدای خوبی دارند و درک موسیقی شان نسبت به بقیه بهتر است، به خوبی و با انرژی فراوان برگزار شد. من قسمت همراهی را می زدم و بچه ها می خواندند. اول با ترس و احتیاط و عدم تمرکز. کمی ازشان تعریف کردم و تشویق که بلند بخوانند. یک باره از این رو به آن رو شدند. به قدری پرشور و عالی خواندند که خودشان هم باور نمی کردند. آهنگ که تمام شد، از خوشحالی همه ی بچه ها فریاد می زدند و دست می زدند و حتی یکی از بچه ها به گریه افتاد. واقعا لذت بخش بود این حس توانستن. چقدر انرژی بخش و شادی آور بود که باور کنی تو هم می توانی!!!!ا تو هم می توانی تمام صخره ها و دیوارهایی که دورت کشیده ای را خراب کنی و واقعا همانی باشی که باید، همانی باشی که می توانی باشی. جدا از صفتها و داوری های دیگران.

۲۲ خرداد ۱۳۸۶

حرفهای درگوشی

نمی دونم چرا آدمیزاد هیچ وقت از اونچه داره راضی نیست!!!ا

یادمه چند سال پیش آرزو می کردم بتونم موسیقیم رو به طور حرفه ای دنبال کنم و بتونم اون چیزی باشم که می خوام. حالا که دارم به اون سمت پیش می رم .....ه

پیش خودمون بمونه، راستی راستی دلم برای درسهای مزخرف!! مقاومت مصالح و تحلیل سازه و علی الخصوص محاسبات سازه های فلزی و بتنی، تنگ شده. دلم می خواد برم دو سه تا مسئله ی جانانه از خرپاها گرفته تا تیر و پی حل کنم. ولی کاش این دلتنگی به دو سه مسئله اکتفا کنه و مجبور نشم برای رفع دلتنگی همه ی درسهای دانشگاه رو دوره کنم!!!!!!!!!!!!!ا

۱۲ خرداد ۱۳۸۶

رویاهات رو از دست نده

گاهی اوقات کارهایی هستند که انجامشان نمی دهیم، از آنها فاصله می گیریم و سعی می کنیم فراموششان کنیم. نه بخاطر اینکه از آن کارها بدمان بیاید، نه بخاطر سختی شان، نه به خاطر وقت گیر بودنشان، بلکه به این خاطر که به آن کارها از همه چیز بیشتر علاقه داریم. علاقه داریم ولی از انجامش می ترسیم. می ترسیم از پسش بر نیاییم. از شکست خوردن در کاری که یک عمر رویایمان بوده می هراسیم. و با ندید گرفتن و حتی فراموش کردنشان سعی می کنیم، در رویای انجام آن کارها زندگی کنیم. همیشه در رویاهامان بهترین هستیم و موفق ترین. ترجیح می دهیم همیشه، حتی تنها در رویا، بهترین بمانیم ولی یک لحظه هم به شکست فکر نکنیم.
شهامت می خواهد، در واقعیت زندگی کردن، شهامت می خواهد. چقدر شهامت داشته ایم؟ چقدر تحقق رویاهایمان را به خاطر ترس نادیده گرفته ایم؟

رویاهات رو از دست نده
واسه اینکه اگه رویاهات از دست برن
زندگی عین بیابون برهوتی می شه
که برفا توش یخ زده باشن

رویاهات رو از دست نده
واسه اینکه اگه رویاهات بمیرن
زندگی عین بال بریده ی یک مرغ میشه
که مگه پرواز رو به خواب ببینه

لنکستون هیوز