مدتهاست که چیزی ننوشتم. از بعد از چهارشنبه سوری درگیر کارهای قبل از عید بودم. خرید، خانه تکانی، تعمیر وسایل از کار افتاده و ... . گرچه همه اش انجام نشد ولی باز هم خوب بود. بیشتر از هر چیز به یک چالش می مانست.
خیلی ها مراسم عید را سنتهای دست و پاگیری می دانند. سنتهایی که به هیچ دردی نمی خورند و ارزش سالی یک بار را هم ندارند. مردمی را دیدم که نوروز و بهار هیچ بازتابی در زندگی شان ندارد. نه خانه تکانی، نه سفره ی هفت سین، نه مراسم دید و باز دید، نه مسافرتی! نوروز یک تعطیلی طولانی و کسل کننده است که به درد هیچ کاری نمی خورد!!!!
خیلی ها مراسم عید را سنتهای دست و پاگیری می دانند. سنتهایی که به هیچ دردی نمی خورند و ارزش سالی یک بار را هم ندارند. مردمی را دیدم که نوروز و بهار هیچ بازتابی در زندگی شان ندارد. نه خانه تکانی، نه سفره ی هفت سین، نه مراسم دید و باز دید، نه مسافرتی! نوروز یک تعطیلی طولانی و کسل کننده است که به درد هیچ کاری نمی خورد!!!!
خانه تکانی
ولی من اصلا چنین دیدی به نوروز ندارم. خانه تکانی برایم بوی خاک و خاطره های دور و نزدیک را دارد. یک دفترچه ی کوچک خاطرات، یک یادگاری از محله ی کودکی، یک بوی آشنا، یک کتاب پر خاطره که از لای انبوه کتابها به زمین می افتد و همین کافی ست که خانه تکانی برای حداقل یک نصفه روز عقب بیفتد. یک دستخط بچه گانه، یادآور روزهایی که کم کم به فراموشی سپرده می شوند : " خواهر عزیزم من را ببخش که شکلاتت را خوردم و با من آشتی کن. " یک ورق امتحانی، یاد آور روزهای امتحان و کتابخانه های شلوغ، که ته میز مچاله شده و تا امروز از دست جاروها و سطل آشغال جان سالم به در برده. یک نقاشی، یک کارت پستال، یک هدیه، یک نامه که هیچ گاه پست نشد و و و... .
و در گیر و دار بررسی خاطرات چیزهایی پیدا می شوند که مدتها از تیر رس پنهان مانده اند.
سفر

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر