۱۴ فروردین ۱۳۸۶

عید

مدتهاست که چیزی ننوشتم. از بعد از چهارشنبه سوری درگیر کارهای قبل از عید بودم. خرید، خانه تکانی، تعمیر وسایل از کار افتاده و ... . گرچه همه اش انجام نشد ولی باز هم خوب بود. بیشتر از هر چیز به یک چالش می مانست.
خیلی ها مراسم عید را سنتهای دست و پاگیری می دانند. سنتهایی که به هیچ دردی نمی خورند و ارزش سالی یک بار را هم ندارند. مردمی را دیدم که نوروز و بهار هیچ بازتابی در زندگی شان ندارد. نه خانه تکانی، نه سفره ی هفت سین، نه مراسم دید و باز دید، نه مسافرتی! نوروز یک تعطیلی طولانی و کسل کننده است که به درد هیچ کاری نمی خورد!!!!


Free Image Hosting at allyoucanupload.com



خانه تکانی

ولی من اصلا چنین دیدی به نوروز ندارم. خانه تکانی برایم بوی خاک و خاطره های دور و نزدیک را دارد. یک دفترچه ی کوچک خاطرات، یک یادگاری از محله ی کودکی، یک بوی آشنا، یک کتاب پر خاطره که از لای انبوه کتابها به زمین می افتد و همین کافی ست که خانه تکانی برای حداقل یک نصفه روز عقب بیفتد. یک دستخط بچه گانه، یادآور روزهایی که کم کم به فراموشی سپرده می شوند : " خواهر عزیزم من را ببخش که شکلاتت را خوردم و با من آشتی کن. " یک ورق امتحانی، یاد آور روزهای امتحان و کتابخانه های شلوغ، که ته میز مچاله شده و تا امروز از دست جاروها و سطل آشغال جان سالم به در برده. یک نقاشی، یک کارت پستال، یک هدیه، یک نامه که هیچ گاه پست نشد و و و... .
و در گیر و دار بررسی خاطرات چیزهایی پیدا می شوند که مدتها از تیر رس پنهان مانده اند.

سفر
Free Image Hosting at allyoucanupload.comما مدتهاست که هر سال عید هر طور شده به سفر می رویم. سفر های کوتاه، سفرهای چندین روزه و حتی سفرهای نصفه روزه. دو، سه خانواده ای هستیم که بیش از 13، 14 سال است که این سفرها را دنبال می کنیم. کم کم این سفرها جزیی از زندگی مان شده. سفرها بیشتر جنبه ی تاریخی ، اجتماعی دارد تا تفریحی. ما بچه ها ازکودکی با این سفرها بزرگ شده ایم ، ناخواسته به سفر رفته ایم بدون آنکه درک و فهم فمهیدن بناهای تاریخی و باستانی را داشته باشیم و این شعور کم کم در ما به وجود آمده. حالا همه بزرگ شده ایم و همه علاقه مند به تاریخ، باستان شناسی، مردم شناسی و معماری. هر بار سفر می رویم از سختی سفر و هزینه های آن به عذاب می آییم و می گوییم این بار آخری بود که به سفر رفتیم ولی کمی که از سفر می گذرد و فرصت پیدا می کنیم تا طعم شیرین آن را زیر دندان مزه مزه کنیم، دلمان برای سفر تنگ می شود و برنامه ی سفرهای آینده را می چینیم. در سفرها برای لحظه ای از روزمرگی بیرون می آییم، می توانیم کارهای غیرعادی ، مثل ناهار خوردن در ساعت 5 یا 6 و خوابیدن در پارک، انجام بدهیم، چون مسافریم. در سفر می توانیم به یاد بیاوریم که تمدن و فرهنگ و ذهن زیبایی داشته ایم.( در این وانفسایی که ایرانیان تروریستهای جنگ طلبی بیش نیستند!!!!! )

هیچ نظری موجود نیست: