۲۵ دی ۱۳۸۵

روزهای یکشنبه 1

Free Image Hosting at allyoucanupload.com



<
روزهای یکشنبه، روز بوهای خوش و غذاهای خوشمزه، روز موهای سپید و دستهای لاغر و پرچین مادربزرگ، روز خطوط نرم و آرام چهره ی پدر بزرگ. روز خواندن خاطرات شیرین و روان و در عین حال دردناک مادربزرگ از آن روزهای سیاه دهه 60. روز شعرهای بی پایان پدربزرگ و ضربات آهنگین دستش بر روی میز. روز دور هم شام خوردن، روز دیدار اهل فامیل.

در همراه با صدای شاد و سرحال خاله باز می شود. مادربزرگ شلان شلان از این اتاق به آن اتاق می رود. وارد که می شوم، برای لحظه ای قامتش را راست می کند، می ایستد و از پشت شیشه های ضخیم عینکش مرا نگاه می کند. با آن لبخند پرمهر و آن دستان سخت کوش زحمتکش، مرا در آغوش می کشد و به سینه می فشارد. با لهجه ی شیرینی می گوید: " سلام مادرجون ،خوبی ؟ انگار خیلی وقته ندیدمت!!" یک هفته برایش یکسال می گذرد. به سختی ایستاده، با آن زانو درد مزمنی که هیچ گاه تمامی ندارد. شلوار یاسی و بلوز نیلی پوشیده. با آن موهای سفید پرپشت بی شباهت به گلهای داوودی باغچه نیست. – " مامانجون چه لباس خوش رنگی پوشیده اید." با لبخندی که تمام صورت لاغرش را از هم می شکفد می گوید: " امروز می روم کلاس یوگا! " مثل همیشه. هوا سرد است. باران می بارد ولی کلاس یوگا و کلاس قرآن ترک نمی شود. با اینکه دید چشمهایش دیگر مثل سابق نیست، کلاس نقاشی مامان را هم می رود. با سعی بسیار مداد را در دست می گیرد، شیئ در دست دیگرش و می کشد. از نقاشی خود راضی نیست. پاک می کند. دوباره می کشد، سه باره می کشد تا نقاشی راضی کننده باشد. به او که نگاه می کنم، با آن قامت خمیده و آن میل بی پایان به آموختن، زندگی را با تمام وجود در کنار خودم احساس می کنم. زندگی که آرام و روان و پرتلاش جریان دارد و به زیباترین شکل در گل داوودی خوش بویی متبلور شده است.

۹ نظر:

ناشناس گفت...

che ghad vaghte nadidameshoon.delam barashoon tang shod.nemikham ino begam vali har dafe ke miam inja hamash in arezoo too sarame ke in dafe ke barmigardam bashan va bebinameshoon.kheili ghashang neveshti.

ناشناس گفت...

وقتی عکس مادر بزرگتو دیدم یکهو دلم هوری ریخت پائین! عکس بسیار زیبائی از او انداخته بودی در حال خلق آثار و همچنین نوشته زیبائی نوشته بودی. او مانند بسیاری از زنان ایرانی بیشتر وقت مفیدش را جهت بزرگ کردن 10 تا از کودکانش گذارد و همچنین مواظبت کردن از شوهرش. و تنها در دوره آخری زندگیش به فکر من "خودش" افتاد، که وقت چه آسان از دست می رود و شروع به رفتن به کلاس های مختلف کرد برای آموزش خودش. براستی چرا اکثر زنان ایرانی هویت "فردی" از خود ندارند و فردیتشان در رابطه با "خانواده" و یا فرزندانشان و یا شوهرشان تعریف میشود؟

ناشناس گفت...

دایی جان با اجازه من نظر شما را وارد کامتهام کردم. راه ساده ای داره. وقتی صفحه ی کامنتها باز می شه اگر other رو انتخاب کنید و اسمتون رو بنویسید نباید مشکلی پیش بیاد.

ناشناس گفت...

kheily in khenge. majbooram fingillish benevisam.
manzooram ineke other ro entekhan konid va esmetoon ro vared konid. nabayad moshgely pish biyad.

چشمه گفت...

به نظر من اهمیت دادن به فردیت بر می گرده به فرهنگ هر کشور و هر شهری. ما توی جامعه ی ایرانیمون هنوز هم که هنوزه اهمیت دادن به فردیت رو یاد نگرفتیم، حتی کسانی که به فردیتشون اهمیت می دن رو ماخذه می کنیم و بعضا گناهکار. بخصوص زنان جامعه ی مردسالار ایران. زنان همیشه نقش سرویس دهندگی رو داشتن، از طرف خود جامعه فردیت زن واژه ی گنگ و بی مفهومیه و زنی که دنبال فردیتش هست انگار گناهکاره، حتی خودش هم خودش رو ملامت می کنه . و در عین حال تفسیر آقایان هم از فردیت بعضی اوقات با خودخواهی قاطی می شه. به نظر من مفهوم فردیت مفهومیه که باید از نظر فرهنگی روش کار بشه تا شرایط وجودش هم فراهم بشه. در جامعه ای که سالها و شاید قرنها تنها مردها حق حرف زدن داشتند و زنان در اندرونی ها پنهان بودند ، قرنها طول می کشد تا مفهومه فردیت و اهمیت وجودش مشخص شود.

ناشناس گفت...

خاطرات خیلی باحالی بودن چرا توی وب خودت ننوشته بودی؟ از همه جالبتر آخر معرفت بودنت بود

ناشناس گفت...

kash vaghti man ham bozorg besham jorat dashte basham chiz ha-ye tazeh yad begiram. Kheili-ha vaght ham daran, meilesh ro ham daran ama nemikonan. Javoon-ha ham.

In ke migi fardiat ba khodkhahi eshtebah mishe harf-e jalebi-e... tafavoteshoon dar chie? ta'adol?control?

ناشناس گفت...

فکر می کنم وقتی خودخواهی از چیزی که می خوای اصلا نمی گذری ولی فردیت بعضی اوقات کوتاه میای. قبول می کنی

ناشناس گفت...

چقدر زیبا بود این عکس و نوشته