۱۰ بهمن ۱۳۸۶

گروه تنبور ما

گروه تنبور ما، گروهی ست متشکل از شش تنبور نواز، یک خواننده و یک دف نواز. ابتدا که گروه نوازی را شروع کردیم، حدودا سال 82 بود. گروهی بودیم که همه شاگردان یک معلم بودیم و در واقع کار گروهی مان جزء کلاسمان محسوب می شد و برای شرکت در آن هزینه می پرداختیم. آقای فرشاد حقیقی سرپرستی گروه را به عهده داشت. آن روزها تعداد افراد گروه بسیار زیاد بود و شاید به 12، 13 نفر هم می رسید، ولی متاسفانه زیاد دوام نیاورد. بعد از آن دوره، گروه با اعضای حرفه ای تر و با تعداد کمتر کار خود را ادامه داد. اعضای گروه به 7 نفر تقلیل یافت. حدود یک سال، شاید هم بیشتر، کار گروه با قطعات معین و به صورت بسیار حرفه ای و با ساعات طولانی تمرین، حتی هفته ای دو بار، یک بار با حضور معلم و یک بار با حضور من، دنبال می شد، ولی از آنجایی که همه ی اعضا، در جلسات شرکت نمی کردند، کم کم بعضی ها کنار رفتند و در واقع گروه با چهار نفر کار خود را به طور جدی دنبال می کرد ولی به دلیل برخی ناهماهنگی ها کار گروه متوقف شد. یکی از دلایل توقف کار گروه، از بین رفتن انگیزه و حس مطلوب کار گروهی بود. حسی که به دلیل بی نظمی های افراد در حضور مرتب جلسات تمرین و عدم تمرین سایرین، ایجاد شده بود، حسی که تمام انگیزه ی سرپرست گروه را برای ادامه کار از بین برده بود. و یکی دیگر از دلایل نبود فضایی برای ارائه ی کار بود. بعد از مدتی حس کمبود کار گروهی در اعضا و به بهانه ی اجرایی در فرهنگسرای ادیب برومند گز، کار مجددا با پیشنهاد و مسئولیت من آغاز شد. ولی به دلیل آنکه در مملکت ما خانم ها حق خواندن ندارند، تنها امیدمان به تنها پسر باقی مانده در گروه بود، که به طور ناگهانی و بدون هماهنگی از گروه انصراف داد و گروه را با بحران جدی همراه کرد.، به بهانه ی پیدا کردن خواننده با یک دف زن ماهر ولی جاه طلب آشنا شدیم که به خوبی دف می زد ولی صدای خوبی نداشت. به این صورت دف نواز گروه را از دور خارج کرده و مجبور شدیم یکی از دوستان را برای خواندن به گروه، به صورت بسیار عجله ای ، دعوت کنیم. با این حال برنامه به خوبی اجرا شد. ولی جاه طلبی دف نواز گروه کم کم فضای گروه را به تشنج می کشید. خواننده ی جدیدی به پیشنهاد دف نواز در جلسات تمرین ،به منظور ضبط یک کار برای جشنواره، حضور یافت و پس از حضور یک نوازنده تار به طور ناگهانی و بدون هماهنگی، در سر کار ضبط، کمی غافلگیرمان کرد ولی شیرینی کار ضبط که از اتفاقات بسیار نادر بود، تلخی سایر مسایل را از یاد برد . مدتی گذشت و کار گروه تنبور همچنان ادامه یافت تا بنا به دلایل شخصی دف نواز، به نوعی گروه از هم پاشیده شد. یک سالی کار با سه تنبور دنبال شد و یک خواننده ی خانم و دف نواز قبلی گروه اضافه شدند. کار بسیار خوب پیش رفت و حاصل آن یک اجرا در مبارکه بود. کار هم چنان با سه تنبور دنبال شد که دلنشین ترین روزهای گروه بود. دوستان صمیمی و هم دل و فضای بدون تنش باعث دوام کار بود. بعد از مدت طولانی خواننده ای که از کار ضبط با او آشنا شده بودیم، پیشنهاد کار داد. فصل جدیدی در کار گروه آغاز شد. دوره ی کارهای جدی و تا حدی نو. تعداد تنبور نوازان با بازگشت تنها پسر تنبورنواز گروه و دو نفر دیگر که نسبت به سایرین تجربه ی کمتری در کار گروهی داشتند، زیاد تر شد و کار جذابتر. ولی افسوس که همیشه افراد جاه طلب همانطور که باعث پیشرفتند، باعث توقف نیز هستند. بعد از یک اجرا، دوباره با خاطره ای بسیار بد، خواننده گروه را ترک کرد. مدتی کار متوقف شد، تا اینکه دوباره کار شروع شد. با امید و خواننده ای بسیار صبور و علاقه مند. ولی افسوس. در تمام این مدت که مسئولیت گروه را بر عهده داشته ام همواره موضوعی آزارم می داده. اینکه چرا بچه ها آنطور که باید قدر گروه را نمی دانند؟ چرا کار را جدی نمی گیرند. بعضی وقتها خیلی دلم می گیرد، از اینکه احساس می کنم از هر نظر در این کار تنها هستم و به ندرت اشتیاق کار را در بچه ها می بینم. بارها به کار خودم شک کرده ام. اینکه شاید جایی از کار ایرادی دارد. نمی دانم. بعضی وقتها فکر کرده ام که قطعات تازگی ندارد، ولی برای کارهای جدید، تمرین های بیشتری لازم است که به لحظاتی مربوط می شود که هر کس در خانه تمرین می کند. چطور می شود انگیزه ایجاد کرد؟ چطور می شود تازگی و شادابی گروه را حفظ کرد؟ چطور می شود هم دوستی را نگه داشت هم نظم و کار جدی را؟ هر گروه نو پا و گمنامی برای اینکه به جایی برسد باید از درجات پایین شروع کند. برای کار گروهی باید خواست، باید برای نو بودن تلاش کرد و این به همه ی اعضای گروه بستگی دارد. کجای کار اشتباه است؟ بعضی اوقات فکر کرده ام گروه هایی که به جایی رسیده اند به خاطر خلاقیت و نو آوری آهنگساز گروه بوده، حالا که ما آهنگ های نو داریم ولی چرا کسی کار نمی کند؟ چه باید کرد؟ واقعا چه باید کرد؟ اشکال کار کجاست؟ آیا بهتر نیست مدتی کار متوقف شود؟ نمی دانم.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
توی کار گروهی همیشه داشتن هم گروهیهای که به یک هدف در گروه شرکت کنند کم پیدا میشه، شاید این پیشتر وظیفه ت که ادمهای را پیدا کنی که با تو همراه ترند و بعد تشکیل گروه باید یه سری اهرمهای برای کنترل گروهت داشته باشی. که خیلی از این اهرمها حتی میتونه حرف زدن معمولی راجع به مسائل باشه.

ناشناس گفت...

چشمه جان سلام
آنچه گذشت کار گروهیت که در اواخرش من هم بودم برام جالب بود و حرف هایی رو که خیلی به ندرت ازت می شنیدم اینجا پررنگتر خوندم کاملا حق داری کم پیدا می شن آدم های پر اراده و خود جوش یکیش خودتی و زیاد پیدا می شن علاقمند اما کم اراده یکیش من
اما می خوام سعیم رو بیشتر کنم
ایشالا به زودی ببینمت
راستی تهران خوش می گذزه؟

چشمه گفت...

تهران خوبه. تا حالا همه چیز خیلی بهتر از اون چیزی بوده که فکر می کردم. در نبود من کار گروه ادامه داشت خیلی خوب بود