۰۸ بهمن ۱۳۸۶

اصفهان، شهر من

اصفهان، شهر من، خداحافظ
تهران پر از دود و هیاهو و پر از ماشین سلام.
سلام تجربه های تازه
سلام ....

۸ نظر:

ناشناس گفت...

برای موقعیت جدید و خوبی که به دست اوردی بینهایت خوشحالم
می خوام 2 بیت شعر توشه راهت کنم
می باش به جد و جهد در کار
دامان طلب ز دست مگذار
هر چیز که دل به آن گراید
گر جهد کنی به دست آید

عزیزم زیاد زیاد موفق باشی

ناشناس گفت...

e?
beporsam kei mikhai beri torie ia mese oonbar migi shomaha chera doost darin man beram???????????!!!!:)
ie joori neveshte boodi engar mikhai beri va gharar nist dige bargardi.bibin karada:);)

ناشناس گفت...

حالا که تهران میروی مسئولیتت در مورد نوشتن وبلاگ و ایمیل و آف بیشتر میشود و انتظاراتمان ازت بالاتر میرود :) راستی یادت باشد که آنروز دم هتل عباسی چه حرفهایی با هم زدیم و سر چه حرفهایی که خودت زدی خندیدیم .... تهران است و دانشگاه و هزار فرصت.... :)

babak گفت...

خیلی خوش آمدی. امیدوارم موفق باشی

ناشناس گفت...

همچین خداحافظی کرده که دیگه انگار برنمیگردی! موفق باشی

چشمه گفت...

خوب باشه. بیشتر از اینکه بخوام با کسی خداحافظی کنم، می خواستم نمادهای هر کدوم از این شهرها رو بنویسم، ولی به نظرم سلام و خداحافظش زیادی بود. ولی خوب مهم بود. اضافات رو حذف کردم. خوب شد؟

ناشناس گفت...

چشمه ی عزیز جوشان سلام،
خیلی خوشحالم که بالاخره سرو کار تو نیز به مهاجرت افتاد! تجربه بسیار خوبی است و من این را که تقریباً بیش از نیمی از زندگی ام را در مهاجرت و در اماکن گذرا گذرنده ام خوب میدانم. مهاجرت و مسافرت برای انسان بسیار چیزهای نوی می آورد: از پرداختن و مکاشفه به درون خود، تا هویت تازه، تا شناخت از قدرت ها و ضعف های فرد در محیط جدید. مهاجرت و جابجائی توان و قدرت جدیدی به انسان میدهد. برایت آرزوی بهترین ها را دارم.
مهدی

ناشناس گفت...

جشمه جان حیف شد که این شعر گونه ات را این قدر دم و سرش را زدی! همان اصلش بهتر بود
مهدی